1- پیشزمینه تاریخی تأسیس بانکها در ایران
پیش از شکلگیری بانکهای مدرن، امور مالی و پولی در ایران عمدتاً بر عملکرد صرافیها و مراکز تجاری استوار بود. طبق روایت رودی مته در تاریخ پول در ایران، صرافان نقشی کلیدی در مبادلات پولی و تأمین مالی تجار و حکومت داشتند. آنها وظیفه انتقال پول، نگهداری سپردهها و صدور حوالهها را بر عهده داشتند. در دوره صفویه و زندیه، صرافان بهعنوان نهادهای غیررسمی بانکی عمل میکردند. فقدان نظام مالی منسجم و یکپارچه در این دوران، سرمایهگذاری بلندمدت را دشوار میکرد و مانع از انباشت سرمایه مؤثر میشد.
2- اقتصاد ایران در قرن نوزدهم: رشد، سکون یا انحطاط؟
قرن نوزدهم میلادی برای اقتصاد ایران دورهای پرچالش و متأثر از عوامل داخلی و خارجی بود. این دوران که عمدتاً با حکومت قاجاریه مصادف است، شاهد تغییراتی در ساختار اقتصادی کشور بود، اما این تغییرات بیشتر به رکود و وابستگی انجامید تا رشد و توسعه. بررسی آثار چارلز عیسوی، فریدون آدمیت، عباس امانت، اصغر شمیم و دیگران نشان میدهد که اقتصاد ایران در این قرن بیشتر در مسیر سکون و انحطاط حرکت میکرد تا رشد پایدار.
اقتصاد ایران در این دوره کشاورزیمحور و سنتی بود و فاقد نهادهای اقتصادی مدرن مانند بانکها، شرکتهای صنعتی یا زیرساختهای مناسب حملونقل. چارلز عیسوی در “اقتصاد ایران” توضیح میدهد که تولید و تجارت همچنان بر پایه روشهای قدیمی انجام میشد و دولت نهتنها در تقویت زیرساختهای اقتصادی موفق نبود، بلکه به دلیل ضعف مالی به امتیازدهی به خارجیها روی آورد.
ویژگیهای اصلی اقتصاد ایران در این قرن شامل موارد زیر بود:
برتری کشاورزی سنتی: تولیدات کشاورزی مانند گندم، جو، پنبه و تریاک مهمترین منابع اقتصادی بودند، اما بهرهوری پایین و روشهای سنتی مانع از رشد این بخش میشد.
نقش پررنگ صرافان و تجارت غیررسمی: به دلیل نبود بانکهای داخلی، صرافان وظایف بانکی مانند وامدهی و انتقال پول را انجام میدادند.
محدودیت در صنایع و تولیدات داخلی: صنایعدستی مانند قالیبافی و پارچهبافی در برخی مناطق رونق داشتند، اما ورود کالاهای اروپایی موجب رکود صنایع داخلی شد.
تسلط بازرگانان خارجی و امتیازات استعماری: دولت قاجار امتیازات اقتصادی متعددی به روسیه و بریتانیا داد که موجب وابستگی بیشتر اقتصاد کشور شد.
برای تحلیل عمیقتر اقتصاد ایران در عصر تأسیس نخستین بانکها، لازم است تا موارد زیر مورد تدقیق قرار گیرد:
الف) عوامل رکود و انحطاط
طبق تحلیل عباس امانت در “قبله عالم”، از اواسط قرن نوزدهم، اقتصاد ایران بیشازپیش تحت نفوذ بریتانیا و روسیه قرار گرفت. امتیازاتی مانند رویتر (1872) به خارجیها داده شد که کنترل بسیاری از منابع اقتصادی ایران را به دست آنها سپرد. هر چند امتیاز رویتر لغو گردید ، اما زمینه ساز امتیاز استعماری تأسیس بانک شاهنشاهی شد که از نظر اهمیت به هیچ وجه کمتر از امتیاز اولیه نبود.
اصغر شمیم در “ایران در دوره سلطنت قاجار” اشاره میکند که دولت قاجار به دلیل ناکارآمدی مالیاتی و هزینههای گزاف دربار، از جمله هزینه مسافرتهای شاه به فرنگ در دوره ناصری مجبور به دریافت وام از کشورهای خارجی شد. این وامها که با بهرههای بالا (هر چند نه به میزان نرخ بهرههای رایج در جامعه) یا بهمثابه رشوه به دربار پرداخت میشد اقتصاد ایران را بهجای رشد، به سمت وابستگی بیشتر کشاند.
ایران در مقایسه با کشورهای غربی فاقد شبکههای حملونقل مناسب بود. چارلز عیسوی توضیح میدهد که نبود راهآهن و جادههای مناسب، هزینههای حملونقل را بالا برده و تجارت داخلی و بینالمللی را محدود میکرد. بااینوجود، تجار اروپایی و روس که بنیه اقتصادی بسیار قویتری از رقبای ایرانی خود داشتند میتوانستند از پس این هزینهها برآیند و بهتدریج بازار کالاهای مصرفی داخل را از آن خود کردند. ورود کالاهای ارزانقیمت اروپایی باعث تعطیلی بسیاری از صنایع سنتی ایران شد. فریدون آدمیت در “اندیشه ترقی” اشاره میکند که برخی روشنفکران ایرانی، مانند امیرکبیر، تلاش کردند با تأسیس کارخانههای داخلی این روند را متوقف کنند، اما پس از قتل امیرکبیر، این اصلاحات ناتمام ماند.
ب) نشانههای محدود رشد اقتصادی
اگرچه رکود و وابستگی ویژگیهای اصلی اقتصاد ایران در قرن نوزدهم بود، اما در برخی موارد نشانههایی از تغییر و توسعه دیده میشد:
توسعه کشت تریاک و افزایش صادرات: در برخی دورهها، صادرات تریاک به هند و چین رشد کرد و درآمدزایی داشت.
توسعه نسبی صنایعدستی: قالیبافی ایرانی به بازارهای جهانی راه یافت و بهعنوان یکی از معدود صنایع موفق باقی ماند.
ایجاد برخی اصلاحات اقتصادی محدود: تلاشهایی مانند تأسیس کارخانههای کوچک در دوره امیرکبیر نشان از آگاهی از ضرورت مدرنیزاسیون داشت، اما این اقدامات پایدار نماندند.
بررسی شواهد نشان میدهد که اقتصاد ایران در قرن نوزدهم بیشتر در مسیر رکود و وابستگی حرکت میکرد تا رشد و توسعه. هرچند برخی نشانههای رشد مانند افزایش صادرات تریاک یا تولید قالی وجود داشت، اما سلطه اقتصادی خارجی، ضعف دولت، ناکارآمدی در اصلاحات و تخریب صنایع داخلی موجب شد که ایران در مقایسه با کشورهای صنعتیشده، در مسیر انحطاط قرار بگیرد.
بهطورکلی، قرن نوزدهم دورهای از رکود اقتصادی، افزایش نفوذ بیگانگان و تضعیف توان تولیدی ایران بود که زمینهساز بحرانهای اقتصادی و اجتماعی در اوایل قرن بیستم شد.
3- ناصرالدینشاه
ناصرالدینشاه قاجار (حکومت: 1848 تا 1896) یکی از طولانیترین دوران سلطنت را در تاریخ ایران داشت. شخصیت او ترکیبی از اقتدار، خودکامگی، تجددگرایی سطحی و محافظهکاری سنتی بود. این ویژگیها تأثیر عمیقی بر نوع حکمرانی او، روابطش با روشنفکران، دولتهای خارجی و مجتهدین داشت. از همین رو، درک و شناخت نسبی از شاه میتواند کلیدی برای فهم چگونگی پیدایش بانک در ایران باشد.
1-3- خودکامگی و تمرکز قدرت
ناصرالدینشاه به حکومت مطلقه اعتقاد داشت و خود را «ظلالله» میدانست. اصغر شمیم در “ایران در دوره سلطنت قاجار” اشاره میکند که شاه قدرت را در دربار و شخص خود متمرکز کرده و اجازه مشارکت به هیچ گروهی را نمیداد. دیوانسالاری ایران تحت نفوذ شاه و اطرافیان او قرار داشت و رشوهخواری، فساد و بیکفایتی از ویژگیهای اصلی نظام حکومتی بود.
2-3- علاقه به تجدد اما بدون اصلاحات واقعی
ناصرالدینشاه به تقلید از غرب علاقه داشت اما اصلاحات را تنها در حد سطحی و ظاهری میپسندید. او دستور داد برخی نهادهای جدید مانند دارالفنون تأسیس شود، اما به اصلاحات اساسی در نظام مالی، قضایی و سیاسی کشور بیتوجه بود. عباس امانت در “قبله عالم” توضیح میدهد که او گرچه تحتتأثیر اندیشههای ترقیخواهانه قرار داشت، اما ترس ازدستدادن قدرت، مانع اجرای اصلاحات بنیادین میشد.
3-3- سرکوب آزادیخواهان و منتقدان
ناصرالدینشاه علاقهای به حضور روشنفکران در عرصه سیاست نداشت و آنها را تهدیدی برای اقتدار خود میدید. همین روحیه را میتوان مانعی برای پیدایش کارآفرینان سیاسی و اقتصادی طی نیم قرن حکمرانی شاه دانست. فریدون آدمیت اشاره میکند که شاه با چهرههای اصلاحطلبی مانند میرزا ملکم خان، میرزا حسینخان سپهسالار و دیگران روابط پرتنشی داشت. او گرچه گاهی به نظرات آنها گوش میداد، اما در نهایت هرگونه اصلاحات اساسی را سرکوب میکرد.
برخلاف برخی پادشاهان اروپایی که در این دوره با روشنفکران همکاری کردند، ناصرالدینشاه آنها را تهدیدی برای اقتدار خود میدانست و کمتر به توصیههای آنها توجه میکرد. در نتیجه، ایران نتوانست اصلاحات سیاسی و اقتصادی گستردهای را تجربه کند.
4-3- نفوذ غیرقابلانکار روسیه و انگلستان در دربار شاه
سیاست خارجی ناصرالدینشاه تحت نفوذ دو قدرت بزرگ آن زمان، یعنی روسیه و بریتانیا، قرار داشت. او که از قدرت این کشورها بیم داشت، تلاش میکرد با دادن امتیازات اقتصادی، حمایت آنها را جلب کند. شاید شاه به دنبال حفظ تمامیت ارضی ایران بود و از تجربیات تلخ دوره شکستهای نظامی (گلستان، ترکمانچای و چندین بار اشغال جنوب ایران از سوی انگلیس به بهانههای مختلف) بیم داشت. بههرحال، این سیاست منجر به تشدید رقابتهای استعماری روسیه و انگلیس در ایران شد. بهویژه انگلیس که ایران را حائلی در برابر روسیه تزاری در برابر هندوستان میدانست.
5-3- سفرهای پرهزینه به اروپا
ناصرالدینشاه نخستین پادشاه ایرانی بود که به اروپا سفر کرد. او در سه سفر خود (1873، 1878 و 1889) تحت تأثیر تجملات غرب قرار گرفت و تلاش کرد برخی از جنبههای مدرنیزاسیون را در ایران اجرا کند، اما عملاً این سفرها تأثیر خاصی بر توسعه ایران نداشتند. عباس امانت در “قبله عالم” اشاره میکند که این سفرها بیشتر برای ارضای کنجکاوی شاه و نمایش شکوه شخصی او بود تا یک برنامه اصلاحی واقعی.
4- پیامدهای اقتصادی امتیازات به خارجیها
واگذاری امتیازات اقتصادی باعث وابستگی شدید اقتصاد ایران شد. اعتراضات عمومی، بهویژه در ماجرای امتیاز تنباکو (1890)، نشان داد که مردم و علما با نفوذ اقتصادی بیگانگان مخالف هستند. لغو این امتیاز با فتوای میرزای شیرازی نشان داد که نفوذ خارجیها میتواند تبعات جدی سیاسی برای شاه داشته باشد. با این حال، مقایسه ماجرای تنباکو و امتیاز تأسیس بانک شاهنشاهی آشکار میکند که عموم مردم و علمای عظام درک درستی از چیستی بانک و اهمیت نظام پولی نداشتند زیرا در ابتدای امر هیچ اعتراضی به این امر صورت نگرفت و اعتراضات در این موضوع به تدریج و پس از گذر زمان شکل گرفت و افزایش یافت.
شخصیت ناصرالدینشاه تأثیر عمیقی بر مسیر حکمرانی ایران گذاشت. خودکامگی، تجملگرایی، علاقه به تجدد سطحی و وابستگی به خارجیها باعث شد که ایران در دوره او بهجای رشد واقعی، بیشتر درگیر بحرانهای داخلی و وابستگی اقتصادی شود. روابط او با روشنفکران تنشآلود، با دولتهای خارجی وابسته و با مجتهدین محتاطانه بود. سیاستهای او در نهایت زمینهساز نارضایتی گستردهای شد که با ترورش به اوج خود رسید و سرآغازی برای تحولات بعدی، از جمله انقلاب مشروطه شد.
5- تأسیس بانک در ایران: ضرورت اقتصادی یا طرح استعماری؟
تأسیس بانک در ایران یکی از موضوعات مهم اقتصادی دوران قاجار بود که بین دو دیدگاه قرار داشت:
- یک ضرورت اقتصادی برای مدرنیزاسیون کشور
- ابزاری در دست استعمار برای حفظ منافع انگلستان و بعدتر روسیه
بررسی این مسئله نیازمند تحلیل دو جنبه مهم است: نیاز ایران به بانکداری مدرن و نفوذ استعمار در اقتصاد ایران.
در قرن نوزدهم، اقتصاد ایران بهشدت سنتی و متکی بر نظام صرافی بود. چارلز عیسوی توضیح میدهد که نبود یک نهاد مالی رسمی، مشکلات زیادی در گردش پول، اعطای وام، تجارت خارجی و جمعآوری مالیات ایجاد کرده بود.
الف) ضعف نظام پولی و صرافی: نبود بانک باعث شده بود که صرافان نقش اصلی را در نظام پولی ایفا کنند، اما آنها دارای منابع مالی محدودی بودند و نمیتوانستند تأمین مالی گستردهای انجام دهند. نبود پول کاغذی و یک سیستم مالی مطمئن، تجارت را دشوار میکرد.
ب) نیاز به سرمایهگذاری و اصلاح مالیاتی: نبود بانکهای مدرن مانع سرمایهگذاری در زیرساختها، صنایع و تجارت میشد. دولت قاجار بهشدت دچار بحران مالی بود و بانک میتوانست به جمعآوری بهتر مالیات کمک کند.
ج) رشد تجارت و نیاز به سیستم اعتباری: با افزایش تجارت خارجی، تجار ایرانی نیاز به یک سیستم بانکی داشتند که بتواند اعتبار، حواله و وامهای بلندمدت را فراهم کند.
در نتیجه، ایران واقعاً نیازمند یک نظام بانکی بود که بتواند اقتصاد کشور را از وضعیت سنتی خارج کند و به رشد تجاری و مالی کمک کند.
درحالیکه نیاز به بانکداری مدرن غیرقابلانکار بود، اما شکلگیری اولین بانکهای ایران با نفوذ مستقیم استعمار، بهویژه انگلستان همراه شد.