صرافیها چه بودند و چگونه کار میکردند؟
در ایران قاجار که هنوز خبری از بانک و کارت اعتباری نبود، صرافیها نقش بانک، صرافی ارز و گاهی حتی صندوق قرضالحسنه را یکجا بازی میکردند. صرافان که معمولاً در بازارهای بزرگ تهران، تبریز، اصفهان و شیراز بساطشان را پهن میکردند، چند کار اصلی داشتند: تبدیل سکههای مختلف (مثل قران نقره و تومان طلا)، صدور حواله برای انتقال پول بین شهرها و کشورها، وامدهی به تجار و حتی دربار و گاهی ضرب سکههای غیررسمی. به قول چارلز عیسوی، «صرافان ایرانی با شبکهای از اعتماد و روابط شخصی، پول را در سرتاسر ایران و حتی تا هند و عثمانی جابهجا میکردند» (عیسوی، ۱۳۶۲، ص ۱۲۳).
کار صرافی ساده به نظر میرسید: سکه بیاور، حواله بگیر، یا وام بده و سود بگیر. اما در عمل، صرافان باید حسابدار، روانشناس و گاهی جادوگر میبودند! مثلاً باید تشخیص میدادند که سکههای نقره عثمانی عیارشان درست است یا نه یا اینکه تاجر تبریزی که حواله میخواهد، واقعاً قابلاعتماد است؟ صرافیها معمولاً خانوادگی اداره میشدند و در شهرهای تجاری مثل تبریز که دروازه تجارت با روسیه و عثمانی بود، رونق بیشتری داشتند. عباس امانت مینویسد: «صرافان تبریز با مهارتشان در نقلوانتقال پول، عملاً شریان مالی تجارت ایران را در دست داشتند» (امانت، ۱۳۸۳، ص ۲۱۷). اما وقتی پای دربار و سیاست به میان میآمد این مهارتها کافی نبود.
مخاطرات و چالشهای یک صراف
زندگی یک صراف قاجار مثل راهرفتن روی طناب بود: یک اشتباه و سقوط حتمی! اولین چالش، سکههای تقلبی بود. در دورهای که عیار سکهها مدام دستکاری میشد (ممنون از سیاستهای مالی درخشان قاجارها!)، صراف باید چشم تیزبینی میداشت تا سکههای کمعیار را تشخیص دهد. علیاصغر شمیم نقل میکند که «بعضی صرافان برای آزمایش عیار سکه، آن را با دندان گاز میگرفتند، انگار که هندوانه انتخاب میکنند!» (شمیم، ۱۳۷۴، ص ۳۴۵).
چالش بعدی، ریسک مالی بود. صرافان اغلب به تجار وام میدادند، اما اگر تاجر ورشکست میشد یا در راه کاروانش غارت میشد، صراف میماند و یک حواله بیارزش. فشار دربار هم کم نبود؛ ناصرالدینشاه که عاشق سفر به اروپا بود، مدام از صرافان پول قرض میکرد و بازپرداخت؟ خوب، شاه بود دیگر، هر وقت دلش میخواست! فریدون آدمیت اشاره میکند که «بسیاری از صرافان بزرگ به دلیل وامهای پرداختنشده به دربار ورشکست شدند» (آدمیت، ۱۳۵۶، ص ۸۹).
چالشهای اجتماعی هم کم نبود. برخی علما وامدهی با سود را ربا میدانستند و صرافان گاهی زیر فشار مذهبی قرار میگرفتند. تازه، رقابت با تجار و صرافان خارجی هم بود که با پشتوانه دولتهایشان وارد بازار ایران میشدند. خلاصه، صراف دوره قاجار باید همزمان با سکه، دربار، علما و خارجیها کشتی میگرفت!
صرافان معروف و ستارههای بازار
در این بازار پرآشوب، چند صراف مثل ستاره درخشیدند. معروفترینشان حاج محمدحسن امینالضرب بود که نه فقط صراف، بلکه کارآفرین و سیاستمداری زیرک بود. امینالضرب که ضرب سکههای نقره را در تهران به دست داشت، آنقدر نفوذ داشت که حتی ناصرالدینشاه به او احترام میگذاشت (البته تا وقتی پول لازم داشت!). امانت مینویسد: «امینالضرب با شبکهای از صرافان در ایران و خارج، عملاً بانک مرکزی غیررسمی قاجار بود» (امانت، ۱۳۸۳، ص ۳۴۱).

حاج لطفعلی صراف در شیراز هم یکی دیگر از غولهای صرافی بود. او با تجارت پارچه و تریاک به هند، ثروتی افسانهای جمع کرد و حتی به دربار وام میداد. حاج علی کوزهکنانی در تبریز هم شهرتی داشت، بهخصوص برای حوالههایش به روسیه. این صرافان نه فقط پولدار بودند، بلکه با دربار و تجار خارجی روابط پیچیدهای داشتند. مثلاً امینالضرب یکبار به ناصرالدینشاه پیشنهاد تأسیس بانک ملی داد ولی شاه که از بانک فقط اسمش را دوست داشت، زیر بار نرفت (شمیم، ۱۳۷۴، ص ۴۱۲).
نقش صرافان ارمنی و یهودی در اقتصاد قاجار
در کنار صرافان پارسیزبان، ارامنه و یهودیان نیز در بازار صرافی قاجار نقشآفرینی کردند و گاهی حتی از رقبای خود پیشی گرفتند. ارامنه، بهویژه در تبریز و جلفای اصفهان، باتکیهبر شبکههای تجاری بینالمللی و مهارتشان در حسابداری، به صرافانی برجسته تبدیل شدند. چارلز عیسوی اشاره میکند که «ارامنه به دلیل روابطشان با تجار روس و عثمانی، در نقلوانتقال پول به خارج از ایران تخصص داشتند» (عیسوی، ۱۳۶۲، ص ۱۳۱). مثلاً خاچاطور هوسپیان، صراف ارمنی تبریز، با صدور حواله به تفلیس و استانبول، یکی از بازیگران کلیدی تجارت شمال ایران بود. ارامنه همچنین به دلیل تسلط به زبانهای خارجی، واسطههای معتمدی برای معاملات با اروپاییها بودند.
یهودیان نیز، بهخصوص در تهران و همدان، در صرافی و تجارت پارچه و جواهر فعال بودند. علیاصغر شمیم نقل میکند که «صرافان یهودی، با وجود محدودیتهای اجتماعی، به دلیل دقت و اعتماد مشتریان، در بازار تهران جایگاه ویژهای داشتند» (شمیم، ۱۳۷۴، ص ۳۵۲). حاجی یعقوب تهرانی، صراف یهودی، از چهرههای شناختهشده بود که با دربار قاجار همکاری میکرد و وامهای کلانی به نخبگان حکومتی میداد. اما این جوامع با چالشهایی مثل تبعیض اجتماعی و اتهامات مذهبی روبهرو بودند. مثلاً برخی علما، معاملات با صرافان غیرمسلمان را زیر سؤال میبردند و این باعث میشد صرافان ارمنی و یهودی گاهی در سایه عمل کنند.
بااینحال، مهارت این صرافان غیرقابلانکار بود. عباس امانت مینویسد: «ارامنه و یهودیان با شبکههای خانوادگی و اعتماد متقابل، توانستند در بازاری پررقابت دوام بیاورند» (امانت، ۱۳۸۳، ص ۲۹۸). حتی وقتی بانکهای خارجی وارد شدند، برخی صرافان ارمنی با همکاری با بانک شاهنشاهی، جایگاهشان را حفظ کردند. این جوامع، با وجود موانع، نشان دادند که در بازار قاجار، پول حرف اول را میزند، حتی اگر با کمی طعنه و کنایه همراه باشد!
مناسبات دربار و صرافیها
دربار قاجار و صرافیها مثل دو شریک تجاری بودند که مدام سر هم کلاه میگذاشتند. صرافان برای دربار پول تأمین میکردند: از هزینه سفرهای فرنگ ناصرالدینشاه تا حقوق سربازان. در عوض، دربار به آنها امتیازهایی مثل ضرب سکه یا معافیت مالیاتی میداد. اما این رابطه همیشه به ضرر صراف بود. عیسوی نقل میکند که «دولت قاجار اغلب بدهیهایش به صرافان را با وعدههای توخالی پرداخت میکرد» (عیسوی، ۱۳۶۲، ص ۱۴۵).
یک نمونه بامزه، ماجرای وام امینالضرب به ناصرالدینشاه برای سفر سوم به اروپا است. شاه قول داد زمینهای سلطنتی را بهعنوان وثیقه بدهد، اما وقتی برگشت، گفت: «مگر ما زمینفروشیم؟!» صرافان گاهی مجبور بودند برای حفظ نفوذشان، وامهای کلان به دربار بدهند، حتی اگر میدانستند بازپرداختی در کار نیست. آدمیت اشاره میکند که «این رابطه نابرابر، صرافان را به بازوهای مالی دربار تبدیل کرد» (آدمیت، ۱۳۵۶، ص ۹۷). بااینحال، صرافان زیرک مثل امینالضرب با نفوذشان در دربار، گاهی امتیازهای تجاری بزرگی به دست میآوردند.
مواجهه با بانکهای نوظهور
اواخر قرن نوزدهم، بانکهای خارجی مثل بانک شاهنشاهی بریتانیا (تأسیس ۱۲۶۸ ه.ش) و بانک استقراضی روس وارد ایران شدند و صرافیها را به چالش کشیدند. این بانکها با پشتوانه دولتهای خارجی، خدماتی مثل وام با بهره پایین و حوالههای بینالمللی ارائه میدادند که صرافان سنتی نمیتوانستند با آن رقابت کنند. شمیم مینویسد: «بانک شاهنشاهی با چاپ اسکناس، عملاً انحصار مالی صرافان را شکست» (شمیم، ۱۳۷۴، ص ۴۳۲).
صرافان ابتدا مقاومت کردند. مثلاً امینالضرب و چند صراف دیگر، شرکت اتحادیه را برای رقابت با بانکهای خارجی تأسیس کردند، ولی بدون حمایت دولت قاجار، این تلاشها به جایی نرسید. برخی صرافان اما زیرک بودند و با بانکها همکاری کردند. مثلاً حاج لطفعلی صراف در شیراز بهعنوان نماینده بانک شاهنشاهی عمل میکرد و از این راه سود خوبی برد (امانت، ۱۳۸۳، ص ۳۶۵). در کل، بانکها صرافیها را به حاشیه راندند، اما تا پایان دوره قاجار، صرافیهای سنتی هنوز در شهرهای کوچک و تجارت داخلی نقش داشتند.
تحول وظایف صرافیها
با ورود بانکها و گسترش تجارت جهانی، وظایف صرافیها عوض شد. دیگر فقط تبدیل سکه و حواله کافی نبود؛ صرافان باید با مفاهیم جدید مثل اسکناس، حساب بانکی و نرخ ارز جهانی سر میکردند. برخی صرافان، مثل امینالضرب، به سمت سرمایهگذاری در تجارت و صنعت (مثلاً کارخانه نساجی) رفتند. عیسوی مینویسد: «صرافان بزرگ قاجار بهتدریج به سرمایهداران صنعتی تبدیل شدند» (عیسوی، ۱۳۶۲، ص ۱۶۷).
انقلاب مشروطه (۱۲۸۵ ه.ش) هم تأثیر گذاشت. صرافان که حالا در مجلس و جنبش مشروطه نقش داشتند، به فکر تأسیس بانک ملی افتادند. هرچند بانک ملی ایران تا ۱۳۰۷ ه.ش تأسیس نشد، اما این ایدهها نشاندهنده تحول نقش صرافان از بازیگران سنتی به عوامل مدرن اقتصاد بود.
چالشهای سیاسی و رقبای خارجی
سیاستهای قاجار مثل کابوس برای صرافان بود. مالیاتهای سنگین، مصادره اموال و بیثباتی سیاسی، کار را سخت میکرد. مثلاً در دوره مظفرالدینشاه که خزانه همیشه خالی بود، صرافان مجبور بودند مالیاتهای اضافی بپردازند. آدمیت نقل میکند: «دولت قاجار صرافان را مثل گاو شیرده میدید» (آدمیت، ۱۳۵۶، ص ۱۱۲).
رقبای خارجی هم کم نبودند. بانکهای بریتانیایی و روسی با سرمایه کلان وارد بازار شدند و صرافان ایرانی را تحتفشار گذاشتند. تجار هندی و ارمنی هم با شبکههای تجاری قوی، رقیب سرسختی بودند. احمد سیف مینویسد: «نفوذ اقتصاد جهانی، صرافان ایرانی را در تنگنای رقابت با خارجیها قرار داد» (سیف، ۱۳۸۷، ص ۹۸). بااینحال، صرافان باتکیهبر روابط محلی و اعتماد مشتریان، تا حدی مقاومت کردند.
نتیجهگیری
صرافیها در ایران قاجار، از ۱۲۰۰ تا ۱۳۰۰ هجری شمسی، نه فقط مغازههای تبدیل پول، بلکه موتور محرک اقتصاد بودند. ارامنه و یهودیان، در کنار صرافان پارسیزبان، با مهارت و شبکههایشان، به این بازار جان دادند. آنها با چالشهایی مثل سکههای تقلبی، فشار دربار و رقابت با بانکهای خارجی دستوپنجه نرم کردند، اما صرافانی مثل امینالضرب و خاچاطور هوسپیان نشان دادند که میشود در این آشوب هم ستاره بود. ورود بانکها و تحولات جهانی، صرافیها را به حاشیه راند، اما میراثشان در بانکداری مدرن ایران زنده ماند. حالا که دیگر خبری از حوالههای کاغذی و سکههای نقره نیست، میشود به صرافان قاجار آفرین گفت که با دست خالی، اقتصاد یک مملکت را چرخاندند. شاید اگر ناصرالدینشاه بدهیهایش را بهموقع میداد، امروز مجسمه امینالضرب وسط میدان بهارستان بود!